بیماری که گرفتار تب شده باشد. تب دار: ولی تب کرده را حلوا چشیدن نیرزد سالها صفرا کشیدن. نظامی. باز تب کرده را درآمد تاب رغبتم تازه شد به بوس و شراب. نظامی. رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
بیماری که گرفتار تب شده باشد. تب دار: ولی تب کرده را حلوا چشیدن نیرزد سالها صفرا کشیدن. نظامی. باز تب کرده را درآمد تاب رغبتم تازه شد به بوس و شراب. نظامی. رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود